دوشنبه

...


من کاغذ وقلم واتاقی که مدتیست...
هی فکر می کنم به اجاقی که مدتیست...
یک لحظه شعر می شوم اما نمی شود
روشن کنم دوباره چراغی که مدتیست...
هی جام پشت جام ومستم نمی کند
بی دستهای عاشق ساقی که مدتیست...
پیوسته باز سمت تو را می دهد نشان
در من صدای تلخ کلاغی که مدتیست...
هی شعر می شود وغزل گریه می کنم
هر پنجشنبه یاد تو داغی که مدتیست...
از این ردیف وقافیه هایی که مرده اند
دیگر کلافه ام وچراغی که مدتیست...

هیچ نظری موجود نیست: