چهارشنبه

وطن...


وطن پرنده ي پر در خون

وطن شكفته گل در خون

وطن فلات شهيد و شهد

وطن خاكا به سر كن

وطن ترانه ي زنداني

وطن قصيده ي ويراني

ستاره ها اعداميان ظلمند

به خاك اگر چه ميريزند

سحر دوباره بر ميخيزند

بخوان كه دوباره بخواند

اين عشيره ي زنداني

گل سرود شكفتن را

بگو كه به خون بسرايد

اين قبيله ي قرباني

حرف آخر رفتن را

با دژخيمان اگر شكنجه

اگر بند است و شلاق و خنجر

اگر مسلسل و انگشتر

با ما تبار فدايي

با ما غرور رهايي

به نام آهن و گندم

اينك ترانه ي آزادي

اينك سرودن مردم

...

۱ نظر:

خس سبز گفت...

شعرت قشنگ بود ولی ایا فکر نمیکنی خیلی ایران رو سیاه میبینی؟؟؟
وضعیت ایران مثل دراست یکروز عالی و یک روز توفانی
سختی روز های بحرانیه که روزهای افتابی رو برای ما شیرین میکنه