سپيده كه سر بزند
در بيشه زار خزان زده ي ترديد
شايد دوباره گلي برويد
شبيه آنچه در بهار بوئيده ايم
پس به نام زندگي
هرگز مگو هرگز
skip to main |
skip to sidebar
روزگارم تو تنهايي مي گذشت بي اينكه راستي راستي يه كي رو داشته باشم كه باهاش دوتا كلمه حرف بزنم تا اينكه زد و. . .
ورق خورده
-
▼
2009
(51)
-
▼
10
(26)
- تو مرا ياري داده ايتو در كارم مرا ياري داده ايمن د...
- ...
- دلواپس شادماني تو هستم
- بيا تا برايت بگويم چه اندازهتنهايي من بزرگ استو تن...
- بي شك گريز از آفت نامردمي گر چاره گر بود_چون شهر ص...
- مرگ انسان
- بر ماسه ها نوشتم "ديار هستي من از عشق توست سرشار ...
- سيب
- از تير كژتابي تو آخر كمان شد قامتمكاخت نگون باد ا...
- فلسفه ي وزيدن بادرقصيدن شاخه ها نيستامتحان ريشه هاست
- نخستين نگاهي كه مارا به هم دوختنخستين سلامي كه در ...
- امشب دلم نمي خواد بخوابمدلم پر غمهديگران را هم غم ...
- من غلام قمرم غير قمر هيچ مگوپيش من جز سخن شهد و شك...
- باورم نميشهاينخودمنم
- يك جام پر از شراب دستت باشدتا حال من خراب دستت باش...
- بگذشتم و بگذاشتمت با دگرانرفتم از كوي تو ليك عقب ...
- تا حالا. . .
- شادم
- مي دونم كه مي دوني
- بدون عنوان
- هرگز مگو هرگز
- just For U
- درد من حصار بركه نيستدرد زيستن با ماهياني ستكه فكر...
- ...نكند
- روزگار غريبي ست نازنين
- قاصدك
-
▼
10
(26)
درباره من
- رسپينا
- متولد ماه مهرم* ماه عدالت* ماهي سرشار از مهرباني* آبان عاشق شدم* تقديرم گره خورد با پريشاني* و لحظاتي سرشار از دلتنگي و نگراني* و آذر خواهم مرد* با پريشاني هايم وداع خواهم كرد* در يك غروب باراني* چرا كه دختر پائيزم* با دو چشم ابري* و يك قلب طوفاني...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر