چهارشنبه

گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گر چه از فرط غرور
اشکم از دیده نریخت
بعد از تو لیک پس از آن همه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالهاست که از دیده ی من رفتی و لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند
زیر خاکستر جسمم باقی ست
آتش سرکنده و سوزنده هنوز...

هیچ نظری موجود نیست: