طفلی به نام شادی دیریست گم شده ست
با چشم های روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هر کس نشانی از او دارد مارا خبر کند
این هم نشان ما:
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر...
شفیعی کدکنی
روزگارم تو تنهايي مي گذشت بي اينكه راستي راستي يه كي رو داشته باشم كه باهاش دوتا كلمه حرف بزنم تا اينكه زد و. . .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر