پنجشنبه

شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ،تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي بر آنند كاين مرغ شيدا
كجا عاشقي كرد، آنجا بميرد
شب مرگ،از بيم آنجا شتابد
كه از مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي به آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي ...آغوش وا كن
كه ميخواهد اين قوي زيبا بميرد

هیچ نظری موجود نیست: